بدون عنوان
عرشیا گلی درحال نیگاه کردن به کفشای قرمز
پسر گلم کنارحرم امام رضا
16شهریور روز تولد امام رضا باهم رفتیم مشهد ووای خیلی شلوغ بود وقتی یه 3روزی مشهد بودیم اولین جا رفتیم حرم شلوغ بود با یه بدبختی از واردی خواهران داخل حرم شدم که شما شروع به گریه کرردن کردی نمی دونم چون خیلی شلوغ بود فک کنم ترسیدی مامانی خلاصه 5دقیقه بیشتر نمودیم هر کار کردم که اروم بشی ولی فایدای نداشت ...
نویسنده :
samira
15:43
آقا عرشیا در خواب شیرین به سر میبرد
پسرکم نازم الهی مامانی دورت بگرده که انقدر ناز خوابیدی چند وقتی نیومد وبلاگتو به روز کنم اخه هم نتم قطع بود وهم شما خیلی نق نق می کنی گریه میکنی نمی دونم از وقتی که 3ماهگی تموم کردی وارد 4ماهگی شدی یه کم مامانی اذیت میکنی البته از یه کم بیشتر ولی عیبی نداره نفسی الان یه هفته هست که پسر خوبی شدی مامانی خیلی دوست داره ...
نویسنده :
samira
15:13
بدون عنوان
قربون چشمات بشم
این دوتا عکسا رو دیروز ازت انداختم خیلی عکس اولیه رو دوست دارم عشق مامانی دووووووووووووووووووووووو ووووست دارم عااااااااااااااااااااااااااااااااااشقتم بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس محکم عسیسم ...
نویسنده :
samira
14:12
بدون عنوان
چهار ماهگیت مبارک مامانی جونمممممممم
دیشب من تو بابا یه جشن 3 نفر گرفتیم خیلی خوش گذشت عزیزم بعد میخواستم چندتا ازت عکس بندازم خیلی تکون میخوردی بعدبا اون دست خوشکلت زدی به کیک لباستو وپتو رو کیک کردی فدا بشم عشمی مامانی هرروز داری شیرین تر میشی من بابای خیلی دووووووووووووووست داریم این چندتا عکسی زدی به کیک شیطونی من بوووووووووووووووووووووووووووووووس ...
نویسنده :
samira
3:23